به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، طرح نصب المانهای شهری برای ترویج روحیه نشاط و شادمانی و انتقال مفاهیم مذهبی، اجتماعی و فرهنگی در سالهای گذشته از جمله طرحهایی بوده است که پیرامون آن بحث و تبادل نظرهای بسیاری صورت گرفته است.
عدهای با هزینههای سنگینی که برای ساخت این المانها در نظر گرفته میشود مخالف هستند و نسبت به کیفیت المانهای اجرا شده تا کنون نیز انتقاداتی جدی وارد کردهاند و بر خلاف آنها عدهای معتقد هستند این جریان فرهنگی زمینهساز تحولات فرهنگی خوب، موثر و سازندهای در پایتخت معنوی ایران اسلامی شده است و در نهایت با مشارکت گسترده مردم مشهد رویدادی فرهنگی را رقم زده است.
آنچه در این جریان مسلم انگاشته میشود مشارکت گسترده هنرمندان مشهدی در طراحی و اجرای این آثار است که سبب شده در سالهای اخیر بخش وسیعی از هنرمندان در رشتههای نقاشی، طراحی، عکس، هنرهای تجسمی و خطاطی با شهرداری همکاریهایی را داشته باشند.
در ارتباط با بحث المانها در مشهد مقدس و آنچه تا کنون در این باره رخ داده است با یکی از مسئولان در شورای تصویب المانها که خود یکی از هنرمندان برجسته و نامآشنای مشهد مقدس در زمینه نقاشی است و مجسمه سلام میدان شهدای مشهد را نیر طراحی کرده است به گفتوگو نشستهایم تا برخی چالشها و موانع موجود در این زمینه را بررسی کنیم.
غلامحسین سهرابی استاد طراح و نقاش مشهدی که خود از نزدیک در جریان ثبت و اجرای طرحهای المانهای شهری در سالهای اخیر بوده است در گفتو گویی تفصیلی برخی از مسائل موجود در رابطه با المانها را با ما در میان گذاشت، در کنار بررسی آنچه در ارتباط با المانها در گفتوگو با این استاد نقاشی مطرح شد سبک کاری او و نقطه نظرات او در مورد نمایشگاهها، اکسپوها، آموزش و تدریس نقاشی و برخی دغدغههای شخصی این نقاش بررسی شده است.
متن گفتوگوی تفصیلی ما با این هنرمند مشهدی به قرار زیر است:
با سلام؛ جناب سهرابی ابتدا بفرمایید به عنوان یک نقاش کار هنری خود را از چه زمانی و با چه رویکردی آغاز کردید؟
متولد بروجرد و بزرگ شده استان لرستان هستم و سابقه نقاشیام به دوران کودکی بر میگردد و تا دوران تحصیلم در دانشگاه ادامه داشته است، با قبولی در دانشگاه هنرهای زیبا در تهران کار خود را به طور حرفهای و تخصصی در زمینه طراحی و نقاشی آغاز کردم و تا امروز که 15 سال است در مشهد مقدس زندگی میکنم همین پیشه را ادامه دادهام.
در سال 59 که دانشگاهها تعطیل شدند جواد بختیاری و حسن کیوان و عباس یزدی که آن زمان نقاشی میخواندند به بروجرد آمدند و کلاسهایی برگزار کردند، در آن زمان من 15 یا شاید 16 سال داشتم که متأثر از این جریان به نقاشی علاقهمند شدم و اهمیت طراحی از همان زمان برایم آشکار شد.
چهرهسازی با مداد کنته را در دوران دانشجویی خود آغاز کرده بودم که در ابتدای دهه هفتاد به چاپ کتابی در این زمینه انجامید و پس از آن برای نوجوانان و کودکان کتابهایی را با همکاری نشر افق و مرکز آموزش و پرورش به چاپ رساندم که در زمینه طراحی بودند.
چگونه طراحی و سبک فیگوراتیو مورد تأکید و توجه شما قرار گرفت؟ و طراحی فیگوراتیو چه مشخصههایی دارد؟
به نظرم هر نقاشی در درون خود علایقی دارد که بسته به آن علایق به سمت شکل و فرمی از نقاشی میرود و در مورد خودم باید بگویم از همان ابتدا علاقه عجیبی به نقاشی فیگوراتیو داشتم و جذابیت این شاخه از نقاشی برای من تا اندازهای اهمیت داشت و دارد که تا امروز نیز درگیر این جریان هستم و هنوز به کارهای فیگوراتیو بیشترین علاقه را دارم.
طراحی فیگوراتیو شامل اشکال مختلفی است و انسان و طبیعت و اشیاء را شامل میشود، من هم متأثر از همین جنس طراحی همواره واقعگرا بودم و به کارهای عینی علاقه بیشتری داشتم اما با این حال کارهایی که انجام دادهام را نمیتوان کارهایی صرفاً در قالب رئالیسم دانست زیرا نوعی ذهنگرایی نیز در کارهایم همواره حضور داشته است.
به طور کلی به چه مکتبی از نقاشی تعلق دارید و در کار خود چه سبکی را لحاظ کردهاید؟
در واقع باید بگویم در سبکی که مورد نظر دارم با اینکه فرم غالب واقعگرایی است آن را زیاد در قید امر واقع نمیبینیم و به نوعی این واقعگرایی خیلی در قید امر واقع قرار نمیگیرد.
در سال 86 در نگارخانه رضوان ورکشاپی برگزار کردیم که نخستین ورکشاپ مشهد مقدس بود و در آن با علی سیران، حمید امامی، طاهره واحدیان و چند هنرمند دیگر برگزار شد، در آنجا کاری را انجام دادم که در ابعاد 5 در 1.5 متر بود.
در آن کار به عنوان نمونه میتوان رگههای اصلی واقعگرایی را که مورد نظر دارم را مشاهده کرد، در این سبک با وجود ای که بیننده با کار ارتباط بر قرار میکند و کار عینی به نظر میرسد آنکس که با نقاشی آشنایی کامل دارد میداند که کار چندان هم عینی نیست.
سبک شما به چه نوع رئالیستی شباهت دارد؟
به نظرم این سبک نوعی رئالیسم شاعرانه است که در آن رئالیسم به تصویر کشیده میشود اما نه با آن چهره عبوس و خشکی که تاکنون دیده ایم.
از ابتدا نقطه شروع را برای خود شناسایی واقعیت میدیدم و در نتیجه خیلی کار کردم که به این مرتبه برسم که واقعیت با نقاشی چطور بیان میشود، تا کنون نیز این دغدغه را داشتهام که چطور میشود واقعیت را بیان کرد.
از آنجا که واقعیت هیچگاه به مفهوم "کربه" را در نظر نداشتهام همواره در ذهنم این بود که چطور میشود ابعاد درونی و بیرونی واقعیت را به تصویر کشید و همیشه معتقد بودم که واقعیت بعدی درونی دارد که به تصویر کشیدن آن کار سادهای نیست.
یکی دیگر از گرایشاتم از ابتدای کار هنری به تصویر کشیدن تصورات بود و این کار مقدماتی داشت که باید آن را میآموختم.
رئالیسم شاعرانهای که از آن نام بردید از چه مولفههایی الهام گرفته است؟
چیزی که در موسیقی برایم همواره جذاب و گیرا بوده است بداهه نوازی است و بداهه یعنی کاری که در آن هنرمند در لحظه تصمیم میگیرد چه کاری را انجام دهد و برای این کار نیازمند تجربیاتی از قبل است تا بتواند روی هم رفته کاری در خور و شایسته انجام دهد و این عامل کار بداهه را بسیار دشوار میکند.
همیشه این را در ذهن داشتهام که چگونه میشود کار بداهه را در نقاشی انجام داد و این خصلت از موسیقی ایرانی را در نقاشی نیز وارد کرد، در حال حاضر نیز بیشتر کارهایی که انجام میدهم بدون اتد است و تلاش میکنم به سمتی بروم تا بتوانم کاری را بداهه انجام دهم.
تاکنون چه تعداد نمایشگاههای فردی و گروهی برگزار کردهاید و به نظر شما این نمایشگاهها چه تأثیری در ترویج هنر نقاشی برای مخاطبان دارد؟
شاید تاکنون بالغ بر 40 یا 50 نمایشگاه گروهی داشتهام و تعداد نمایشگاههای فردیام حدود 10 مورد است که آخرین آنها نمایشگاهی از طراحی بود که در آرتین برگزار شد.
نمایشگاهها در تربیت مخاطبان بسیار مهم است و اگر در نمایشگاهها انتقادات مفید و موثری از سوی کارشناسان و خبرگان کار ارائه شود میتواند بسیار در پیشرفت کار هنری موثر باشد در حالی که متأسفانه کمتر نقدهایی داریم که واقعاً هنرمندانه و موثر باشد.
نمایشگاهها در مشهد را چگونه میبینید و به نظر شما کیفیت آثار به نمایش گذاشته در این اکسپوها تا کنون چگونه بوده است؟
در مشهد چند بار اکسپوهایی برگزار شد که در آن کارهایی با کیفیت پائین به نمایش گذاشته شد که متأسفانه کیفیت اکسپو را نیز کاهش داد، به نظرم این نوع اکسپوها به هیچ عنوان حمایتی از هنرمند نیست زیرا آثاری که در این اکسپوها به نمایش گذاشته میشود در معرض دید مخاطبانی است که اطلاعات کافی از این هنر ندارند و آثاری را که خریداری میکنند از ارزشهای هنری برخوردار نیست.
در نهایت در این نمایشگاهها کارهایی که خریداری میشود از بازاریترین کارهاست که صرفاً به این دلیل که ارزان هستند به فروش میرسند و به نظرم نگاه در اکسپوها نگاهی کاسبکارانه است.
در تهران هم این اکسپوها برگزار شده است و متأسفانه گاه پیش آمده است که کارهایی که توسط مشتریان آثار هنری خریداری شده است پس آورده شده که این نشان از کاهش ارزش هنری آثار دارد.
چه راهکارهایی برای برگزاری نمایشگاههای با کیفیت دارید و به نظر شما چگونه میتوان اکسپوهایی با آثار دارای ارزش هنری برگزار کرد؟
به نظرم برای جلوگیری از این آسیب باید مشاوران قدرتمندی در اکسپوها حضور داشته باشند که از طریق آنان بتوان مخاطبان هنر نقاشی را برای خرید آثار هنری هدایت کرد.
از چه جایی کار حجیم را آغاز کردید و دلیل گرایش شما به این شاخه از هنرهای تجسمی چه بوده است؟
من فکر میکنم کسی که طراحی کار میکند با تاریکی و روشنایی درگیر است و بیشتر وقت خود را برای درک و اجرای صحیح فرم میگذارد تا رنگ و از آنجا که خودم همواره طراحی را بر دیگر شاخهها ارجحیت میدادم به کار حجیم نیز کشیده شدم.
البته به نظرم کمابیش تمام کسانی که در حوزه طراحی و نقاشی کار میکنند و تمام کسانی که فرم را در طراحی میشناسند به حجم واقعی هم گرایش دارند و من نیز از همان ابتدا به کارهای حجیم نیز علاقهای داشتم که به نظرم از علاقهام به نقاشی فیگوراتیو ناشی میشد، اما وقتی نقاشی برایم عمده فعالیت هنری شد این میل در درونم پنهان ماند و با این حال در دوران دانشجویی فعالیتهای زیادی در حوزه مجسمهسازی داشتم.
تجربیات عملی خود را با مدلسازی و قالبگیری آغاز کردم و پرداختن به کار حجمی را نیز در مشهد از ورکشاپی که در سال 86 برگزار کردیم آغاز کردم، در آن زمان فضای مناسبی برای فعلیت میدیدم و اضافه بر این مسئولان نیز اصرار داشتند تا در این کار وارد شده و بمانم.
در آن زمان کار را با داوری آثاری که ارسال میشد آغاز کردم و با این حال همیشه دوست داشتم که به صرف داوری در مورد اثار ارسال شده نپردازم و خود طراحی کنم.
نخستین تجربه شما در کار حجیم به طور حرفهای چه کاری بود و ساخت آن چه دشواریهایی داشت؟
نخستین طرحی که به تصویب شورای حجم هم رسید و طراحی و اجرای آن را بر عهده گرفتم مجسمه "سلام" بود که پس از تصویب اجرا شد و به نظرم این کار با وجود دشواریهای بسیاری که داشت در نهایت توانست مفهوم سلام به امام هشتم شیعیان را به خوبی به مخاطبان خود منتقل کند.
روی هم رفته جریان المانهای شهری را در مشهد مقدس چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظرم تنها مدیریتی که اهمیت کار هنری را میداند میتواند در ارتباط با طرحی چنین بزرگ مانند المانهای مشهد را مدیریت کند و در مجموع معتقدم طراحی و اجرای المانهای شهری در مشهد مقدس گام بزرگی در فضای فرهنگی مشهد بود.
سیاست اصلی ما در تصویب المانهای شهری به گونهای بود که به تدریج از المانهای موقتی به سمت المانهای ثابت حرکت کنیم و ذره ذره کیفیت کارها بالاتر رود که متأسفانه این روند با توفق روبرو نشد و آن گونه که مورد نظر ما در شورا بود پیش نرفت.
در مجموع پیش از تصویب طرحهای هنرمندان که به شورا ارسال میشد به خاطر دارم که عده بسیاری از هنرمندان مشهدی سرخورده شده بودند و امیدی به کار هنری در فضای فرهنگی مشهد نداشتند و تنها پس از مطرح شدن بحث المانها در مشهد بود که خون تازهای در رگهای هنرمندان مشهدی دمیده شد.
آموزش نقاشی برای شما تا چه اندازه اهمیت داشته است؟
از سالهایی پیش و از زمانی که در دوره ارشد تحصیل میکردم به تدریج اشتغال داشتم، در دانشگاه تربیت مدرس تهران، دانشگاه رویان نوشهر و پس از آن در مشهد تدریسهایی داشتهام و همواره بخش بزرگی از انرژی خود را روی آموزش متمرکز کردهام و مجبور بودهام بیشتر معلمی کنم تا نقاشی.
در حال حاضر تدریس در دانشگاهها را کنار گذاشتهام و تنها در آتلیه خود تدریس میکنم و در حوزه آموزش نیز معتقدم دچار نوعی بی در و پیکری هستیم و میبینیم که دانشگاههایی باز میشوند که بدون امکانات کافی رشتههای هنری را تدریس میکنند و اساتید برجسته در این دانشگاهها به نوعی تبدیل به یک تأییدکننده میشوند که باید با شرایط نا به سامان دانشگاه و امکانات فیزیکی محدود کار کند.
از سوی دیگر به نظر متأثر از خیلی مواردی که بحث آن مفصل است میلی به هنرجویی در میان دانشجویان هنر وجود ندارد و این عامل دانشجویان هنر را نیز از آموزش دلسرد کرده است.
متأثر از این فضای نامناسب که در دانشگاههای هنری میبینم امروز به تدریس در آتلیه خود اکتفا کردهام و در آنجا هنرجویانی را میپذیرم که دغدغه واقعی یادگیری دارند و دورههای طراحی خود را برای کسانی که هنر را میشناسند و در آن تلاش میکنند برگزار میکنم.
پرداختن به تدریس چه آسیبهایی برای یک هنرمند نقاش میتواند داشته باشد؟
به نظرم با وجود ارزشی که کار تدریس دارد پرداختن به این حوزه برای هنرمندان فرصت خلق آثار هنری را کاهش میدهد و کسی که مجبور است به دلیل مسائل مالی بیشتر وقت خود را صرف آموزش کند کمتر این امکان را دارد که به خلق آثار هنری برجسته و فاخر بپردازد، متأثر از همین وضعیت همواره تلاشم این بوده است تا شرایطی را فراهم کنم که به تدریس نیازمند نباشم.
امروز دغدغه شخصی شما چیست؟
امروز دغدغه شخصی من نوعی آزادی شخصی است و ای کاش شرایطی از نظر اقتصادی فراهم بود که هنرمندان بتوانند انرژی و توان خود را صرف خلاقیت هنری خود کنند و مجبور نباشند برای کسب درآمد تمام وقت خود را به آموزش اختصاص دهند.
در نهایت امیدوارم شرایطی فراهم شود که هنرمندان نقاش و طراح و کلیه هنرمندان بتوانند در فضایی آزاد حرکتی اجتماعی را رقم بزنند.
گفتوگو از سید نوید موسوی
انتهای پیام/